ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هرگاه امری کوچک را بزرگ جلو دهند و پیرامون آن سخن پردازی و قلمفرسایی کنند عبارت بالا از باب تعریض و کنایه گفته میشود.
«آغا محمدخان» چیزی نداشت و هنگام خروج از شیراز به قدری تنگدست بود که به پول آن زمان یعنی دویست سال قبل فقط دو پول موجودی او را تشکیل میداد که کمترین واحد پول آن روزگار و معال دویست دینار (یک عباسی) امروزی بوده است.
چون به نخستین منزل رسیدند برای آنکه در پول صرفه جویی کرده بتواند خود را به اصفهان برساند تدبیری اندیشید به این شرح که از دکان نانوایی یک عدد نان سنگک به مبلغ یک پول خرید و بر دکان جگرک فروشی رفت و یک پول جگرک خواست. همین که فروشنده جگرک را در میان نان گذاشت و نان اندکی چرب شد به بهانهی اینکه جگر تازه نیست و مانده است آن را پس داد و بدین وسیله نان سنکگ را که اندکی چرب شده بود با جلودارش خورد و سد جوع کردند.