روزهایی می آیند که چندان خوشایند ما نیست، ممکن است فرزند یا همسرتان بیمار شود، ممکن است خانواده های طرفین در زندگی زوج دخالت کنند یا زوج تصمیمی به بچه دار شدن بگیرد اما به نتیجه نرسد، احتمال دارد همسرتان درگیر مشکلات مالی شدیدی شود و مسایلی از این دست، اما فصل مشترک همه این رخدادها آنجاست که شما احساس شکست می کنید. درست است که شکست، خوشایند هیچ کدام از ما نیست و اگر آدم ها بین پیروزی و شکست حق انتخاب داشته باشند شاید هیچ کسی در رفتن به سمت پیروزی و پشت کردن به شکست تردید به خود راه ندهد اما تفاوت میان آدم ها و خانواده ها در این است که آیا برخورد درستی در مواجهه با شکست دارند؟ اینجاست که خانواده های پرخاشگر و منفعل از خانواده های بالنده جدا می شوند. آنچه در ادامه می آید تفاوت میان خانواده های بالنده و آشفته در تجربه شکست است.
در خانواده های بالنده شکست یعنی فرصتی برای آزمون و امتحان ایده های جدید برای حل یک مساله، در حالی که در خانواده های غیربالنده شکست یعنی ویرانی و آوار و بن بست، بنابراین ترجمه شکست در این خانواده ها با هم یکسان نخواهد بود.
یک لیوان که در دو خانواده می شکند
با یک مثال بسیار ساده بحث را آغاز می کنیم. فرض کنید لیوانی از دست یک کودک در یک خانواده آشفته و مستعد پرخاشگری و قضاوت زمین می افتد و می شکند. چندین برابر صدای شکسته شدن لیوان صدای حنجره پدر و مادر است که بلافاصله کودک را متهم ، پرونده ای برای او تشکیل و او را در همان جا محاکمه می کنند بدون این که به او فرصت دفاعی داده شود چون معتقدند آنچه کودک انجام داده کوچک ترین فضایی برای دفاع باقی نمی گذارد.
حال تصور کنید که همان لیوان در یک خانواده بالنده به زمین می افتد. اگر این شکستن لیوان را استعاره ای از شکست بدانیم ببینید که در این خانواده چطور پدر و مادر با آن مواجه می شوند؟ اول از همه از درون این شکست، حس امنیت به کودک را بیرون می کشند و از او می پرسند به خودت آسیب نرسید؟ این یعنی تو برای من مهم تر از آن لیوانی است که شکست. بعد از مشارکت همان کودک برای جمع کردن تیکه های شکسته شده استفاده می کنند. به او می گویند جارو بیاور تا این خورده شیشه ها را جمع کنیم. باز در این جا از دل شکست مشارکت برای یک رفتار تیمی بیرون می آید و وقتی خرده شیشه ها جمع شد آن وقت پدر و مادر از کودک می خواهند تعریف کند که چه اتفاقی افتاد و او روایت را شروع می کند. دوباره ما از شکست مرور یک اتفاق را بیرون می کشیم و کودک اجازه می یابد تا آن چیزی که رخ داده را روایت کند و به خاطر آورد که چرا این اتفاق افتاد.
در خانواده های بالنده شکست، تجربه تواضع و فروتنی است
در خانواده های بالنده تجربه شکست تجربه تواضع و فروتنی است. ما در شکست یاد می گیریم که تواضع و فروتنی را با خود مرور کنیم، در حالی که احتمالا پیروزی این اجازه را به ما نمی دهد. خانواده های بالنده از شکست پلی به سمت فروتنی و تواضع می سازند. وقتی من در انجام کاری ناموفق می شوم وهم موفق بودن در همه ی کارها در من فرو میریزد و من راحت می شوم. توجه کنید که آدم های متوهم نمی توانند به بالندگی و رشد برسند بنابراین مرد یا زن متوهم نمی توانند خانواده بالنده ای بسازند بلکه در نقطه مقابل، آن ها استعداد بیشتری برای تشکیل خانواده های آشفته، پرخاشگر و قضاوت کن دارند.
در خانواده های غیر بالنده، شکست انکار می شود
در خانواده های بالنده شکست پذیرفته می شود در حالی که در خانواده های غیر بالنده و آشفته، شکست انکار می شود. در خانواده های بالنده شکست یعنی فرصتی برای آزمون و امتحان ایده های جدید برای حل یک مساله، در حالی که در خانواده های غیربالنده شکست یعنی ویرانی و آوار و بن بست، بنابراین ترجمه شکست در این خانواده ها با هم یکسان نخواهد بود. در خانواده بالنده وقتی خانواده به شکستی در عرصه ای می رسد می کوشد راهکارها و ایده های دیگری برای حل آن مساله بیابد. در واقع در خانواده بالنده شکست راهی به سمت نوآوری و خلاقیت بیشتر برای ما می گشاید و ما به واسطه شکست درمی یابیم راهکارهای بسیاری وجود دارد که از چشم ما پنهان می ماندند اما با جستجو و تعمق بیشتر می توان این راهکارها را مرئی کرد.
شکست و دو سلاحی که در دو خانواده بالنده و غیر بالنده تیز می شود
حتما تا به حال در زندگی شخصی خود متوجه شده اید که صبوری چه گوهر گرامی و بزرگی است که در زندگی به آن نیاز دارید. حتما متوجه شده اید بسیاری از هزینه هایی که ما در زندگی در قضاوت ها و اقدامات و رفتارهایمان متقبل می شویم به خاطر این است که به اندازه کافی بردبار نیستیم. حال تصور کنید که وقتی ما شکست می خوریم صبوری بیش از هر چیز دیگری خود را نمایان می سازد. شکست می تواند از شما آدم های صبور و بردبار بسازد و این همان چیزی است که خانواده های بالنده و رو به رشد به خوبی متوجه نقش آن می شوند بنابراین وقتی این خانواده ها در جایی شکست می خورند سلاح صبوری و بردباری را برای مقابله با آن شکست تیز می کنند، در حالی که در خانواده های آشفته آنچه تیز می شود ناله و بی قراری و بی تابی است، در حالی که بی تابی و بی قراری و ناله نه تنها نمی تواند مساله شما را حل کند بلکه آشکارا به تشدید آن هم کمک خواهد کرد.
اگر شخصیت پخته می خواهید به کوره شکست بروید
آیا شما دوست دارید یک شخصیت سختگیر و عصا قورت داده باشید یا یک شخصیت منعطف و سیال و راحت گیر؟ احتمالا همه ما دوست داریم که شخصیت منعطفی داشته باشیم، شخصیتی که بتواند با شرایط مختلف راحت تر کنار بیاید و خودش را ساده تر از دل بحران ها بیرون بکشد. اگر می خواهید به این شخصیت برسید بدانید که شکست بهترین موقعیت برای رسیدن به شخصیت منعطف است. در واقع برای این که شما به پختگی برسید از کوره درنروید. نمی شود هم سودای پختگی داشت و هم از رفتن به کوره برای پختگی سرباز زد. هر کسی انعطلاف و پختگی را می خواهد راهی ندارد جز این که از شکست های کوچک و بزرگ زندگی خود استقبال کند و این کاری است که خانواده های منعطف و بالنده به بهترین شکل انجام می دهند.